عکس های به یادماندنی

یکی بود یکی نبود کور بشه چشم حسود

عکس های به یادماندنی

یکی بود یکی نبود کور بشه چشم حسود

بی ربط :( :(

به باختت عادت ندارم...  

به خصوص تو الکلاسیکو... 

فدای سر شماره 10 دوست داشتنیت... 

درد و بلاش بخوره تو سر اون نفرت انگیز زشت 

 

 

 تو شاه شطرنجی!!!


پ.ن:

امروز کلا روز جالبی نبود... 

خوشحالم که تموم شد...

نظرات 6 + ارسال نظر
هانیه جمعه 8 اردیبهشت 1391 ساعت 17:45 http://solongwar.persianblog.ir

نبینم نتیجه گلم بغض کنههههههههههههههه

دیگه از بغض و گریه گذشته مادرجون
دارم به مرحله ی برج میلاد میرسم

مهسا... چهارشنبه 6 اردیبهشت 1391 ساعت 21:52

به تجدیدیم فک کردم ولی تجدیدیا هم تو شهریور امتحان دارن نه تو مرداد
رمزو بده!!!!

کنکورم که تو تیره
کلاسای جو رو هم که نمیری
در نتیجه تو اردیبهشت به دنیا اومدی اما برای این که تو امتحانا نباشی بهت گفتن مردادی
آخه نمی دونی متولد زمان امتحانا بودن چه دردناکه
رمز...

مهسا... چهارشنبه 6 اردیبهشت 1391 ساعت 14:08

راستی شبگرد میل زده بهم تولد mzghh رو تبریک گفته!!!!
یه ساعت داشتم فک میکردم مگه الان تابستونه که تولدمه!!! اگه تابستونه من چرا امتحان دارم؟؟؟؟؟

آخی یادش به خیر چه خاطراتی باهاش داشتیم
شاید تجدید شدی که تابستون امتحان داری

مهسا... چهارشنبه 6 اردیبهشت 1391 ساعت 13:58

خب آخه اون گلنوش هی هیچچی نمیگه هی تو بهش ظلم میکنی!!!!!
دلت خوشه ها!! عروستم منتظره تو بری اونجا!!
یکی عروس من منو پیش خودش نگه داشت یکی عروس تو
زود باش رمزو بده من اعصاب ندارمااااا
یا با زبون خوش میدی یا ع.ر رو میارم سرت!!!

اون گلنوش انقدر به من ظلم کرده که اینا پیشش گمه
نه خیرم
من هم پسرام هم عروسم منتظرمن
تازه اون اسپانیاییه نشد میرم پیش اونش که روسیه ست
این مدتی که پسرام هیچ کدومشون پیشم نیستن همه ی خانواده دارن منو اذیت میکنن
خدا هیچ کسی رو بی پشت وپناه نکنه
رمز هم نمیدم

مهسا... سه‌شنبه 5 اردیبهشت 1391 ساعت 18:12

اولن که بدو رمزو بده تا نیومدم وبلاگو رو سرت خراب کنم!!!
گلنوشم اذیت نکن؛ یه کاری نکن براش یه عالمه خواهرزاده بیارمااااا(در ضمن یه عالمه خواهرزاده ام داره؛ ماشاللا مریم تو عیال واری دست منو از پشت بسته!! مثلا همون عروسکه شیره)

اگر می خواستم رمز بدم که دیگه چرا رمز دارش کردم
اصلا حذفش میکنم تا خیال همتون راحت شه
.
.
.
نمیشه من فقط بلدم اذیتش کنم بلد نیستم اذیتش نکنم
.
.
.
مامانی بدجنسبین دخترش و نوه ش فرق میذاره
اگر مامان من مجهول نبود الآن نمی تونستی بهم زور بگی
اصلا من میرم اسپانیا با عروسم اینا زندگی میکنم

گلنوش یکشنبه 3 اردیبهشت 1391 ساعت 19:51

حالا یه باطری موبایلش تموم شده ها ببین چی کار میکنه
دیدم از لحظه ای که دیدمت تا لحظه خداحافظی یک میلیون بار بهم گفتی دیگه خالم نیستی!!
روزای دیگه۹۹۹۹۹ بار میگفتی
اگه به جای من بودی چی کار میکردی ۶ ماهه هندزفری ندارم
میاد وبلاگم بابامه می خواد امتحان بگیره هیچی حالیم نیست اینم استاد آز فیزیکمه ها ها ها
منم خوشحالم که تموم شد
راستی ما رمز میخوایم یالا ما رمز میخوای یالا
اگه به من رمز ندی دیگه خواهرزاده ام نیستی
میدونم معلومه پستش از اون خصوصی یه نفره هاست
خوبی خواهرزاده

نه خیرم علاوه بر این که باتری موبایلم تموم شد...هرتیمی هم که دوست داشتم باخت
حالا اولیه به جهنم دیگه عادت کردیم
آخه میدونی تیم ما مشکل دروازه بان داره
یه دروازه بان داشتیم هر بازی حداکر ۲تا گل می خورد
البته بیشتر بازیها هم یا اصلا گل نمیخورد یا یکی می خورد
اما انقدر اذیتش کردن که رفت
الآن دوتا دست و پا چلفتی داره که هر بازی به طور متوسط سه الی ۴ تا گل می خورن هیچکی هم هیچی بهشون نمیگه....هیشکی هم نمیزنه تو گوششون
حالا میگم باخت اینا فدای سر اون دروازه بانمون که رفت
اما بارسا رو چی کار کنم...
..
.
.
.
امروز با مامانیم کلی غصه خوردیم...
.
.
.
اه خاله خاطراتم مرور شد امروزمم خراب شد
.
.
.
رمز هم نمیدم
آخه میدونی درباره خودت صحبت کردم حالا زشته خودت بخونی
.
.
.
اگر فکر میکنی بگی دیگه خواهر زاده م نیستی من ناراحت میشم سخت در اشتباهی
چون من که خاله زیاد دارم اما تویی که همین یه خواهر زاده رو بیشتر نداری

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد