عکس های به یادماندنی

یکی بود یکی نبود کور بشه چشم حسود

عکس های به یادماندنی

یکی بود یکی نبود کور بشه چشم حسود

اتوبوس نامه...

حدود یه هفته پیش بود که سوار اتوبوس شدم و در اتفاقی نادر دیدم اتوبوس خیلی خلوته جوری که بعد دوتا ایستگاه تونستم بشینم... 

خلاصه من خوشحال از این موضوع نشسته بودم و این ور اون ور رو نگاه می کردم که یهو دیدم یه آقایی اومد سوار اتوبوس شد و برگه هایی از جیبش درآورد و مشغول پخش کردن بین آقایون که ده نفر هم نبودن شد... 

اول فکر کردم از این تبلیغاتاست و پیش خودم گفتم چه زرنگ...تا دیروز جلوی استگاه بی آر تی تبلیغات رو میکردن تو چشممون اما حسنش این بود که میشد از دستشون فرار کرد اما این آقاهه خیلی زرنگه و جایی تبلیغات رو میده که نتونی فرار کنی... 

بعد دیدم آقاهه داره تبلیغات رو بین آقاهایی که کچلن پخش میکنه به خاطر همین به این نتیجه رسیدم که حتما تبلیغات مربوط به کاشت موئه در حال افتخار کردن به خودم به خاطر این کشف بزرگ بودم که دیدم داره به آقایون مودار هم از همون برگه ها میده...گفتم خوب شاید داره حدس میزنه که اینا هم تو فامیلشون کچل داشته باشن... 

تو همین فکرا بودم که دیدم اومد جلوتر و وقتی به برگه هایی که دستش بود نگاه کردم دیدم هیچ شباهتی به تبلیغات نداره و تازه همه ی اونایی هم که از این برگه ها گرفتن با تعجب به برگه ها و آقاهه نگاه میکنن... 

خلاصه داشتم از فوضولی میمردم که ببینم این برگه ها چیه و چی توش نوشته که ناگهان آقاهه از نگاه های عادی من متوجه شد مشکلم چیه و یکی از اون برگه ها رو بهم داد... 

فکر میکنید چی بود روش؟؟؟ 

یه کم فکر کنید خو.... 

یه جمله ی معناگرا نوشته بود... 

دوتا از آقاها هم ازش پرسیدن هدفش از این کار چیه ...اونم شروع کرد به توضیح دادن و بحث کردن اما چون آروم صحبت میکردن من متوجه نشدم چی میگن... 

روی اون برگه نوشته بود: 

«اگر خداوند نقاب از چهره بردارد چه خواهد شد؟» 

به نظر شما هدفش از این کار چی بوده؟؟!! 

نظرات 6 + ارسال نظر
مهسا... جمعه 29 اردیبهشت 1391 ساعت 17:20

باز تو شارژت تموم شده اینجا جواب اس ام اس میدی؟؟؟
شاید من نخوام دیگران مسائل شخصیمو بفهمن!!!

نه اتفاقا شارژ داشتم اما حال نداشتم با گوشی جواب بدم
گفتم من که دارم جواب کامنت میدم بذار یه دفعه جواب اونم بدم دیگه
نترس کسی جک رو نمیشناسه
اعضای خانواده رو هم که دیدی خودت همه ش جک رو با جو اشتباه میگیرن

هانیه جمعه 29 اردیبهشت 1391 ساعت 11:24 http://solongwar.persianblog.ir

کدوم اس ام اس
به منم بگید خووووووووووو

یه اس ام اس واسه مهسا فرستادم خو...
نمیشه خصوصیه

مهسا... پنج‌شنبه 28 اردیبهشت 1391 ساعت 20:38

اگه نقاب از چهره مون ورداره همه میفهمن من یه دستگیره ی در ظرف غذای باکلاس خنگ گاگول ......هستم و هیچچی هیچچی تو مغزم نیست
اگه نقاب از چهره ی خودش برداره میفهمیم که خدا همون جک بود!!!!!!
//استغفرالله!!

نه خیرم معلوم میشه تو یه مهسای نیم کیلویی هستی که ...و یک و نیم کیلوی دیگه ش همون نقابه بوده
.
.
ای بابا نگو این چیزا رو شب جک میاد به خوابمون سکته میکنیم...
استغفرالله
.
.
راستی درمورد اون اس ام اسه هم به جز قسمت جکش بقیه ش کاملا جدی بود!!

هانیه پنج‌شنبه 28 اردیبهشت 1391 ساعت 18:02 http://solongwar.persianblog.ir

اگر خداوند نقاب از چهره بردارد؟؟!!
اصلا نمی دونم باید این جمله رو مثبت معنی کنم یا منفی!!! ولی من مثبت می بینمش!!!
اگر خداوند نقاب از چهره بردارد ( که الان هم نقابی نیست و مشکل از ما ادماست که نمی بینمش) دیگه من و تویی وجود نخواهد داشت.... تمام هستی خدا خواهد شد!!!
باز هم به دید اکنون ما برمیداره!!! این ماییم که نقاب گذاشتیم
پ.ن1: خیلی خوشم اومد ...منم از فردا ازین برگه ها پخش می کنم بعد می پرسم : اگه خاندان قبیله ای بود چی میـــــــــــــــــــــــــــــــشد؟؟

ولی من فکر کنم منظورش اینه که خدا نقاب از چهره های مردم برداره...
یعنی باطن آدما معلوم بشه اگر نه خدا رو که با چشم مادی نمیشه دید(به اندیشه ۱ رجوع کنید...)
آره خوب فکریه منم می خوام بپرسم اگر خرداد و تیر نبودن چه جوری می خواستن زندگی رو به کام دانشجوها زهر کنن

نفس پنج‌شنبه 28 اردیبهشت 1391 ساعت 02:03 http://princess91.blogsky.com/

آره دقیقا این افراد وقتی موضوع باز کنن دیگه ول کن ماجرا نیستن
نه خب مطمئنا مورد دوم بوده.

اوهوم دنبال یه گوش آزاد میگشت اشغالش کنه

نفس چهارشنبه 27 اردیبهشت 1391 ساعت 04:50 http://princess91.blogsky.com/

جالبه تا حالا ندیدم بیان تو اتوبوس ازین سوالا بپرسن
اگه برداره که خیلی خوب میشه
نمیدونم هدفش چی بوده
کاشکی ازش میپرسیدی

آره منم با این که اتفاقات عجیب و غریب توی این اتوبوسا کم ندیدم اما اولین بارم بود که یه همچین چیزی میدیدم...
جمله ش ایهام داشت معلوم نیست میگه خدا نقاب از چهره خودش برداره یا مردم...اما یه ذره از حرفاش با دو نفر دیگه رو که شنیدم فکر کنم منظورش دومیه بود
آخه روم نشد ازش بپرسم بعدشم می خواستم پیاده شم گفتم الآن شروع کنه به حرف زدن دیگه ول کن نیست

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد