عکس های به یادماندنی

یکی بود یکی نبود کور بشه چشم حسود

عکس های به یادماندنی

یکی بود یکی نبود کور بشه چشم حسود

ترکمانچای

سلام 

خیلی هامون اسمش رو شنیدیم و خیلی ازش بدمون میاد اما شاید ندونیم دقیقا چیه، بد نیست برای عبرت هم که شده یه بار بخونیمش، مطمئن باشید ارزش یک بار خوندن رو داره.... 

 

 

قرارداد ترکمانچای بین ایران و روسیه   

دیباچه عهدنامه ایران و روس

الحمدالله الوافی و الکافی بعد از انعقاد عهدنامه مبارکه گلستان و
مبادلات و معاملات دوستانه دولتین علیتین و ظهور آداب کمال مهربانی و
یکجهتی حضرتین بهیٌتین به مقتضای حرکات آسمانی برخی تجاوزات ناگهانی از
جانب سر حد داران طرفین به ظهور رسیده که موجب سنوح غوایل عظیمه شد و از
آن جا که مرآت ضمایر پادشاهانه جانبین از غبار این گونه مخاطرات پاک بود
اولیای دولتین علیتین تجدید عهد مسالمت را اهتمامات صادقانه و کوشش های
منصفانه در دفع و رفع غایله اتفاقیه به ظهور رسانیده عهدنامه مبارکه جدید
به مبانی و اصولی که در طی فصول مرقومه مذکور است مرقوم و مختوم آمد به
مهر وکلای دولتین علیتین و در ماه شوال در سال هزار و دویست و چهل و نه
هجری به امضای همایون شرف استقرار و استحکام پذیرفت. بر اولیای دولتین
لازم است که از این پس در تحصیل موجبات مزید دوستی و موافقت اهتمامات
صادقانه مبذول دارند و اسباب استحکام و استقرار معاهده مبارکه را به
مراودات دوستانه متزاید خواهند و اگر در معدات تکمیل امور دوستی قصوری
بینند به امضای خواهشهای منصفانه تدارک آن را لازم بشمارند و دقیقه از
دقایق دوستی را مهمل و متروک نگذارند.

بسم الله الرحمن الرحیم

چون اعلیحضرت قضا قدرت، پادشاه اعظم والاجاه، امپراطور اکرم شوکت دستگاه،
مالک بالاستحقاق کل ممالک روسیه و اعلیحضرت کیوان رفعت خورشید رایت، خسرو
نامدار پادشاه اعظم با اقتدار ممالک ایران، چون هر دو علی السویه اراده و
تمنای صادقانه دارند که به نوایب و مکاره جنگی که بالکلیه منافی رأی
والای ایشان است نهایتی بگذارند و سنتهای قدیم حسن مجاورت و مودت را ما
بین این دو دولت بواسطه صلحی که متضمن دوام باشد و بواعث خلاف و نفاق
آتیه را دور کنند در بنای مستحکم استقرار دهند، لهذا برای تقدیم این کار
خجسته آثار اعلیحضرت امپراطور کل ممالک روسیه جناب ژان پاسکویچ‌‌‌‍‌‌،
جنرال آنفاندری، سردار عسکر جداگانه قفقاز، ناظم امورات ملکیه گرجستان و
ولایات قفقاز و حاجی ترخان، مدیر سفاین حربیه بحر خزر، صاحب حمایلات
الکسندر نویسکی مقدس مرصع به الماس، به آن مقدس مرتبه اول مرصع به الماس،
ولادیمیر مقدس مرتبه اول و گیورگی مقدس مرتبه دویم و صاحب دو شمشیر
افتخار یکی طلا موسوم«برای شجاعت» و دیگری مرصع به الماس و صاحب حمایلات
دول خارجه مرتبه اولین عقاب سرخ پیکر پروسیه، هلال دولت عثمانی و نشان
های دیگر و جناب «الکسندر اوبرو سکوف» صاحب حمایلات مقدسه ثالث ولادیمیر،
مرتبه ثانی سن استانیسلاس لهستان، مرتبه دوم سن ژان بیت، و از طرف
اعلیحضرت قویشوکت پادشاه ممالک ایران نواب مستطاب والا شاهزاده نامدار
عباس میرزا را وکلای مختار خود تعیین کردند و ایشان بعد از آن که در
ترکمنچای مجتمع شدند و اختیار نامه خود را مبادله کرده و موافق قاعده و
شایسته دیدند، فصول آتیه را تعیین و قرارداد کردند:

فصل اول- بعد الیوم ما بین اعلیحضرت امپراطور کل ممالک روسیه و اعلیحضرت
پادشاه ممالک ایران و ولیعهدان و اخلاف و ممالک و رعایای ایشان مصالحه و
مودت و وفاق کاملی إلی یوم الأبد واقع خواهد بود.

فصل دویم- چون جدال و نزاعی که فیما بین عهد کنندگان رفیع الارکان واقع
شد و امروز بسعادت منقطع گردید، عهود و شروطی را که بموجب عهدنامه
گلستان، بر ذمت ایشان لازم بود موقوف و متروک می دارد، لهذا اعلیحضرت کل
ممالک روسیه و اعلیحضرت پادشاه ممالک ایران چنین لایق دیدند که به جای
عهدنامه مزبوره گلستان، عهدنامه دیگر به این شروط و عهود و قیود قرار
دهند که ما بین دو دولت روس و ایران بیشتر از پیشتر موجب استقرار و
انتظام روابط آتیه صلح و مودت گردد.

فصل سیم- اعلیحضرت پادشاه ممالک ایران از جانب خود و از جانب ولیعهدان و
جانشینان به دولت روسیه واگذار می کند تمامی الکای نخجوان و ایروان را -
خواه این طرف روس باشد یا آن طرف. و نظر به تفویض، اعلیحضرت ممالک ایران
تعهد می کند که بعد از امضاء این عهدنامه، در مدت شش ماه، همه دفتر و
دستور العمل متعلق به اداره این دو دولت مذکوره باشد به تصرف امرای روسیه
بدهند.

فصل چهارم- دولتین علیتین معاهدتین عهد و پیمان می کنند که برای سر حد
فیما بین دو مملکت بدین موجب سر حد وضع نمایند:

از نقطه سر حد ممالک عثمانی که از خط مستقیم به قله کوه آغری کوچک أقرب
است. ابتدا کرده، این خط تا به قله آن کوه کشیده می شود و از آنجا به سر
چشمه رودخانه مشهور به قرا سوی پایین که از سراشیب جنوبی آغری کوچک
جاریست فرود آمده، به متابعت مجرای این رودخانه تا به التقای آن رودخانه
ارس در مقابل شرور ممتد می شود. چون این خط به آن جا رسید به متابعت
مجرای ارس تا به قلعه عباس آباد می آید و در تعمیرات و ابنیه خارجه آن که
در کنار راست ارس واقع است نصف قطری بقدر نیم آغاج که عبارت از سه ورس و
نیم روسی است رسم می شود و این نصف قطر در همه اطراف امتداد می یابد. همه
اراضی و عرصه که در این نصف قطر محاط و محدود می شود بالانفراد متعلق به
روسیه خواهد داشت و از تاریخ امروز در مدت دو ماه با صحت و درستی کامل
معین و مشخص خواهد شد و بعد از آن از جایی که طرف شرقی این نصف قطر متصل
به ارس می شود خط سر حد شروع و متابعت مجرای ارس می کند تا به مسیر یدی
بلوک و از آن جا از خاک ایران به طول مجرای ارس امتداد می یابد با فاصله
و مسافت سه آغاج که عبارتست از بیست و یک ورس روسی.

بعد از وصول به این نقطه خط سر حد به استقامت از صحرای مغان می گذرد تا
به مجرای رودخانه موسومه بالهارود به محلی که در سه فرسخی واقع است که
عبارتست از بیست و یک ورس روسی پایین تر از ملتقای دو رودخانه کوچک موسوم
به آدینه بازار و ساری قمیش و از آن جا این خط به کنار چپ بالهارود تا به
ملتقای رودخانه های مذکور آدینه بازار و ساری قمیش صعود کرده به طول کنار
راست رودخانه آدینه بازار شرقی تا به منبع رودخانه و از آن جا تا به اوج
بلندی های جگیر امتداد می یابد، به نوعی که جمله آبهایی که جاری به بحر
خزر می شوند متعلق به روسیه خواهد بود و همه آبهایی که سراشیب و مجرای
آنها به جانب ایران است تعلق به ایران خواهد داشت.

و چون سر حد دو مملکت این جا بواسطه قلل جبال تعیین می یابد، لهذا قرار
داده شد که پشته هایی که از این کوهها به سمت بحر خزر است به روسیه و طرف
دیگر آنها به ایران متعلق باشد. از قله های بلندی های جگیر خط سر حد تا
به قله کمر قویی به متابعت کوههایی می رود که طالش را از محال ارشق منفصل
می کند. چون قلل جبال از جانبین مجرای میاه را می دهند، لهذا در این جا
نیز خط سر حد را همان قسم تعیین می کند که در فوق در باب مسافت واقعه بین
منبع و آدینه بازار و قلل جگیر گفته شد و بعد از آن خط سر حد از قله کمر
قویی به بلندی های کوههایی که محال زوند را از محال ارشق فرق می دهد
متابعت می کند تا به سر حد محال ولکیج همواره بر طبق همان ضابطه که در
باب مجرای میاه معین شد، محال زوند بغیر از آن حصه که در سمت مخالف قلل
جبال مذکوره واقع است از این قرار حصه روسیه خواهد بود. از ابتدای سر حد
محال ولکیج خط سر حد ما بین دو دولت به قلل جبال کلوتوپی و سلسله کوههای
عظیم که از ولکیج می گذرد متابعت می کند تا به منبع شمالی رودخانه موسوم
به آستارا پیوسته به ملاحظه همان ضابطه در باب مجرای میاه و از آن جا خط
سرحد متابعت مجرای این رودخانه خواهد کرد تا به ملتقای دهنه آن به بحر
خزر و خط سر حد را که بعد از این متصرفات روسیه و ایران را از هم فرق
خواهد داد تکمیل خواهد نمود.

فصل پنجم- اعلیحضرت پادشاه ممالک ایران برای اثبات دوستی خالصانه که نسبت
به اعلیحضرت امپراطور کل ممالک روسیه دارد به این فصل از خود و از عوض
اخلاف و ولیعهدان سریر سلطنت ایران تمامی الکا و اراضی و جزایری را که در
میانه خط حدود معینه در فصل مذکوره فوق و قلل برف دار کوه قفقاز و دریای
خزر است و کذا جمیع قبایل را چه خیمه نشین چه خانه دار، که از اهالی و
ولایات مذکوره هستند واضحاً و علناً الی الابد مخصوص و متعلق به دولت
روسیه می داند.

فصل ششم- اعلیحضرت پادشاه ممالک ایران به تلافی مصارف کثیره که دولت
روسیه را برای جنگ واقعه بین الدولتین اتفاق افتاده و همچنین به تلافی
ضررها و خسارت هایی که به همان جهت به رعایای دولت روسیه رسیده تعهد می
کند که بواسطه دادن مبلغی وجه نقد آنها را اصلاح نماید و مبلغ این وجه
بین الدولتین به ده کرور تومان رایج قرارگرفت که عبارت است از بیست
میلیون مناط سفید روسی، و چگونگی در موعد و رهاین فصول این وجه در
قرارداد علاحده که همان قدر قوت و اعتبار خواهد داشت که گویا لفظاً به
لفظ در این عهدنامه مصالحه حالیه مندرج است، معین خواهد شد.

فصل هفتم- چون اعلیحضرت پادشاه ممالک ایران شایسته و لایق دانسته همان
فرزند خود عباس میرزا را ولیعهد و وارث تخت فیروزی بخت خود تعیین نموده
است، اعلیحضرت امپراطور کل ممالک روسیه برای این که از میل های دوستانه و
تمنای صادقانه خود که در مزید استحکام این ولیعهدی دارد به اعلیحضرت
پادشاهی شاهنشاه ممالک ایران برهانی واضح و شاهدی لایح بدهد، تعهد می کند
که از این روز به بعد شخص وجود نواب مستطاب والا شاهزاده عباس میرزا را
ولیعهد و وارث برگزیده تاج و تخت ایران شناخته، از تاریخ جلوس به تخت
شاهی، پادشاه بالاستحقاق این مملکت می داند.

فصل هشتم- سفاین تجارتی روس مانند سابق استحقاق خواهند داشت که به آزادی
بر دریای خزر به طول سواحل آن سیر کرده به کناره های آن فرود آیند و در
حالت شکست کشتی در ایران اعانت و امداد خواهند یافت و همچنین کشتیهای
تجارتی ایران را استحقاق خواهد بود که به قرار سابق در بحر خزر سیر کرده،
به سواحل روس آمد و شد نمایند و در آن سواحل در حال شکست کشتی به همان
نسبت استعانت و امداد خواهند یافت. در باب سفاین حربیه که علم های عسکریه
روسیه دارند چون از قدیم بالانفراد استحقاق داشتند که در بحر خزر سیر
نمایند، لهذا همین حق مخصوص کما فی السابق امروز به اطمینان به ایشان
وارد می شود، به نحوی که غیر از دولت روسیه هیچ دولت دیگر نمی تواند در
بحر خزر کشتی جنگی داشته باشد.

فصل نهم- چون مکنون خاطر اعلیحضرت امپراطور کل ممالک روسیه و اعلیحضرت
پادشاه ممالک ایران است که من کل الوجوه عهودی را که به این سعادت و
میمنت ما بین ایشان مقرر گشته مستحکم نمایند، لهذا قرارداد نمودند که
سفراء و وکلا و کارگزارانی که از جانبین به دولتین علیتین تعیین می شود-
خواه برای انجام خدمت های اتفاقی یا برای اقامت دایمی - به فراخور مرتبه
و موافق شأن دولتین علیتین و بملاحظه مودتی که باعث اتحاد ایشان گشته به
عادت ولایت مورد اعزاز و احترام شوند و در این باب دستور العملی مخصوص و
تشریفاتی قرار خواهند کرد که از طرفین مرعی و ملحوظ گردد.

فصل دهم- چون اعلیحضرت امپراطور کل روسیه و اعلیحضرت پادشاه ممالک ایران
استقرار و افزایش روابط تجارت را ما بین دو دولت مانند یکی از نخستین
فواید ملاحظه کردند که می بایست از تجدید مصالحه حاصل شود، لهذا قرارداد
نمودند که تمامی اوضاع و احوال متعلقه به حمایت تجارت و امنیت تبعه دو
دولت را به نوعی که متضمن مرابطه کامله باشد معین و منتظم و در معاهده
جداگانه ای که به این عهدنامه ملحق و ما بین وکلای مختار جانبین مقرر و
مانند جزو متمم او مرعی و ملحوظ میشود مضبوط و محفوظ دارند.

اعلیحضرت پادشاه ممالک ایران برای دولت روس کما فی السابق این اختیار را
مرعی می دارد که در هر جا که مصلحت دولت اقتضا کند کونسولها و حامیان
تجارت تعیین نمایند و تعهد می کند که این کونسولها و حامیان تجارت را که
هر یک زیاده از ده نفر اتباع نخواهد داشت فراخور رتبه ایشان مشمول حمایت
و احترامات و امتیازات سازد و اعلیحضرت امپراطور کل ممالک روسیه از جانب
خود وعده می کند که درباره کونسولها و حامیان تجارت اعلیحضرت پادشاه
ممالک ایران به همین وجه مساوات کامله مرعی دارد.

در حالتی که از جانب دولت ایران نسبت به یکی از کونسولها و حامیان تجارت
روسیه شکایتی محققه باشد، وکیل و یا کارگزار دولت روس که در دربار
اعلیحضرت پادشاه ممالک ایران متوقف خواهد بود و این حامیان و کونسولها
بلاواسطه در تحت حکم او خواهد شد، او را از شغل خود بیدخل داشته به هر که
لایق داند اداره امور مزبور را بر سبیل عادیه رجوع خواهد کرد.


فصل یازدهم- همه امور و ادعا های تبعه طرفین که به سبب جنگ به تأخیر
افتاده بعد از انعقاد مصالحه موافق عدالت به اتمام خواهد رسید و مطالباتی
که رعایای دولتین جانبین از یکدیگر یا از خزانه داشته باشند به تعجیل و
تکمیل وصول پذیر خواهد شد.


فصل دوازدهم- دولتین علیتین معاهدتین بالاشتراک در منفعت تبعه جانبین
قرارداد می کنند که برای آنهایی که مابین خود به سیاق واحد در دو جانب
رود ارس املاک دارند موعدی سه ساله مقرر نمایند تا به آزادی در بیع یا
معاوضه آنها قدرت داشته باشند، لکن اعلیحضرت امپراطور کل روسیه از منفعت
این قرارداد در همه آن مقداری که به او تعلق و واگذار می شود، سردار سابق
ایروان حسین خان و برادر او حسن خان و حاکم سابق نخجوان کریم خان را
مستثنی می دارد.

 فصل سیزدهم- همه اسیرهای جنگی دولتین خواه در مدت جنگ آخر باشد یا قبل از
آن و همچنین تبعه طرفین که به اسیری افتاده باشند از هر ملت که باشد همگی
بغایت چهار ماه به آزادی مسترد و بعد از آنکه جیره و سایر تدارکات لازمه
به آنها داده شد به عباس آباد فرستاده می شوند تا اینکه به دست مباشرین
جانبین که در آن جا مأمور گرفتن و تدارکات فرستادن ایشان به ولایت خواهد
بود تسلیم شوند.

دولتین علیتین در باب همه اسیرهای جنگ و تبعه روس و ایران که به اسیری
افتاده و به علت دوری مکان هایی که در آن جا بوده اند یا به علت اوضاع و
اسباب دیگر بعینه مسترد نشده باشند، همان قرارداد را می کنند و هر دو
دولت ایٌ وقت کان اختیار بی حد و نهایت خواهند داشت که آنها را مطالبه
کنند و تعهد می کنند که هر وقت اسیر خود به دولت عرض نماید یا ایشان را
مطالبه کنند از جانبین مسترد سازند.

فصل چهاردهم- دولتین علیتین معاهدتین جلای وطن کنندگان و فراریان را که
قبل از جنگ یا در مدت آن به تحت اختیار جانبین گذاشته باشند مطالبه نمی
کنند ولیکن برای منع نتایج مضره جانبین که از مکاتبات و علاقه خفیه بعضی
از این فراریان با هم ولایتیان یا اتباع قدیم ایشان حاصل می تواند شد،
دولت ایران تعهد می کند که حضور و توقف اشخاصی را که الحال یا بعد از این
باسمه به او مشخص خواهد شد از متصرفات خود که مابین ارس و خط رودخانه
مرسوم به جهریق و دریا و حد ارومی و رودخانه مشهور به جیقتو و قزل اوزن
تا التقای آن به دریا واقع است رخصت می دهد.

اعلیحضرت امپراطور کل ممالک روسیه از جانب خود همچنین وعده می کند که
فراریان ایران را در ولایت قراباغ و نخجوان و کذالک در آن حصه ولایت
ایروان که در کنار راست رود ارس واقع است اذن توطن و سکنی ندهد، لیکن
معلوم است که این شرط مجری و معمول نبوده و نخواهد بود، مگر در باب
اشخاصی که صاحب مناصب ملکیه یا مرتبه و شأن دیگر باشد، مانند خوانین و
بیک ها و ملا های بزرگ که صورت رفتار ها و اغواها و مخابرات و مکاتبات
خفیه ایشان درباره همولایتیان و اتباع و زیر دستان قدیم خود موجب یک نوع
رسوخ و تأثیر به افساد و اخلال تواند شد.

در خصوص رعایای عامه مملکتین مابین دولتین قرارداده شده که رعایای جانبین
که از مملکتی به مملکت دیگر گذشته باشند، یا بعد از این بگذرند مأذون و
مرخص خواهند بود که در هر جایی که آن دولت که این رعایا به تحت حکومت و
اختیار او گذاشته باشند مناسب داند سکنی و اقامت کنند.

فصل پانزدهم- اعلیحضرت پادشاه ممالک ایران به این حسن اراده که آرام و
آسایش را به ممالک خود باز آورد و موجبات مکاره را که اکنون به سبب این
جنگ و خصومت بر اهالی مملکت روی آورده و به جهت انعقاد این عهدنامه که به
فیروزی تمام سمت انجام می پذیرد از ایشان دور کرده،
همه رعایا و ارباب
مناصب آذربایجان عفو کامل و شامل مرحمت می فرمایند و هیچ یک از ایشان
بدون استثنای مراتب و طبقات به جرم عرضه ها و عملها و رفتارهای ایشان که
در مدت جنگ یا در اوقات تصرف چند وقت قشون روسیه از ایشان ناشی شده نباید
معاقب شوند و آزار ببینند.

 

 پ.ن: یعنی رو نیس که! توی این بند 15 با اعتماد به نفس کامل میگه ببینید چه خوبم دارم که جنگ رو تموم می کنم و آرامش رو برقرار می کنم... نه این که نتونماااا نمی خوام جور دیگه ای این موجبات آرامش رو فراهم کنم...واسه همین اصلا لطف همایونیه که ازم میریزه....

 بدجور آشناست این حرفا...

شاد باشید...

فریب

با فریب شاید بتوان چیزی بدست آورد اما در نهایت همان دستاورد مایه تباهی خواهد بود . ارد بزرگ 

 

به شدت دلم می خواد این جمله رو به یه نفر بگم 

واقعا بعضی وقتا بعضیا بقیه رو چی فرض می کنن؟؟؟ 

امروز انقدر از دست یه نفر عصبانی بودم که دلم می خواست هرچی می تونم سرش جیغ بزنم و دق دلی یه عالمه وقت رو سرش خالی کنم اما حیف که... نمیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــشه

انقدر از دست اون آدم و سایر اطرافیان دوروش که جلوی چشمش به به و چه چه می کنن و پشت سر ،زیرآب همدیگه رو می زنن عصبانی بودم که بعد از این که از اون محیط خارج شدم کلی با دوستم دعوا کردم(البته غیر مستقیم) یعنی تصور کردم دوستم اون آدمه ست(بلا نسبت!!!) و هرچی رو که نمی شد به اون بگم به این گفتم

طفلی اونم ساکت و آروم شد در حدی که دلم براش سوخت خودشم باورش شده بود تقصیر اونه (آخه اولش فکر می کردم خودش میدونه نقش یه شبیه ساز رو داره اما گویا نمی دونست)... البته آخرش به صلح و صفا ختم شد و قرار شد ناراحتی ها رو بذاریم دم در و فردا برشون داریم و بریم دور هم حرص بخوریم

یه چیز بد دیگه ای هم که وجود داره اینه که یه سری دیگه دارن همین مسیری که ما رفتیم رو میرن (البته زیاد خطرناک نیستاااا اما خیلی آدمو حرص میده) و وقتی بهشون می گیم مسیر رو عوض کنید و بی خیال این آدم شید و تو این مورد آدمای حرفه ای تری هم هستن که صادقهانه کار می کنن و .... با این که خودشونم این حرفا رو قبول دارن اما ... 

البته اونا هم مقصر نیستن .... بعضیا واقعا با زبونشون مار رو از سوراخ می کشن بیرون دیگه این که یه کلاهبرداری ساده در ملا عامه!!! اما واقعا دلم می خواد .... دلم خیلی چیزا می خواد!!! 

بی خیال!

زنان نامدار ایرانی

همیشه به خود اعتماد داشته باشید. اگر یک بار کاری را با موفقیت انجام داده باشید، باز هم می توانید.  

آنتونی رابینز 

 

از آنجا که بزرگترین کتابخانه‌های ملی و تاریخی و علمی ایران (جندی شاپور -کسروی) توسط اعراب به آتش کشیده شد و هزاران کتاب ایرانی به گفته مورخ و جامع شناس بزرگ عرب (ابن خلدون) نابود شد و به دریا ریخته شدند و بسیاری از بزرگان این سرزمین گمنام ماندند و اثری از آنان یافت نشد ولی با همه فراز و نشیب‌های یورش اسکندر گجستک و یورش اعراب بدوی هنوز نام شیرزنان بزرگی از سرزمین مقدس ایران برای ما به جای مانده است که گوشه‌ای از نام و جنگاوری‌هایشان را در اینجا از نظر خواهید گذراند.  

 

ماندانا ٬ شیــــرین٬ دغدویـــه ٬ کاساندان٬  آتوســا٬ یوتاب٬ آرتمیـــــس٬ گردآفـــرید ٬سیندخت٬ تهمینه و ... 

برای آشنایی با این زنان بزرگ ایرانی ادامه مطلب رو حتما ببینید.... 

 

پ.ن۱: راستی شنیدین که امسال رشته هایی مثل حسابداری مردانه !! تشخیص داده شد و توی خیلی از دانشگاه ها دخترا رو توی این رشته ها پذیرش نکردن؟؟؟ 

پ.ن۲:رشته هایی مثل نرم افزار و صنایع و معماری هم بینشون بوده... 

پ.ن۳:حالا ادامه مطلب رو بخوندید تا بیشتر به عمق فاجعه پی ببرید...

ادامه مطلب ...

بدون شرح

چه زیبایند آنانی که همیشه لبخندی برلب دارند . ارد بزرگ

ادامه مطلب ...

اعتراف

کردار ناپسند خویش را با دارایی زیاد هم نمی توانی پنهان سازی . ارد بزرگ 

 

 

سلام 

خوبین؟؟ 

 

یه سوالی ازتون بپرسم؟؟؟ 

فکر کنید یه روز سر کلاسین و بعد از این که کلاس تموم شد همه از کلاس میرن بیرون و فقط شما میمونید و دوستاتون...

بعد یهو میبینید که یه نفر کیفش پولش رو توی کلاس جا گذاشته... 

آیا.... 

آیا اون کیف رو برمیدارین باز کنید تا با دیدن عکسش بفهمید کیف واسه کی بوده یا اصلا بهش دست نمی زنید یا بدون این که به کارت ها و ... نگاه کنید میبرین تحویل دفتر آموزش یا دفتر موسسه و... میدین؟؟ یا یه کار دیگه می کنید؟؟

اگه کیف خودتون باشه کدوم حالت رو دوست دارین؟؟؟ 

 

 

لطفا تا جواب این سوالا رو ندادین به هیچ وجه ادامه مطلب رو نخونید.... 

با تشکر 

گلی خانوم :) 

ادامه مطلب ...

گپ!!!

آدم بی فضیلت و بی هنر را ستودن چنان است که به او دشنام دهند .  

لاروشفوکولد 

 

 

چند روز پیش توی دانشگاه بحث برنامه ی گپ بود و افاده های عجیب و غریب مجریان و مهمانان این برنامه!!!امشب هم یکی دیگه از برنامه هاش پخش شد!!!نمی دونم این جماعت بازیگر (البته بعضیاشون )چه طلبی از مردم دارن که همین که یه ذره احترام از طرف مردم می بینن هوا ورشون میداره و فکر می کنن سرور و سالار مردمن!!! 

درسته که همین هنرپیشه ها خیلی وقت ها با فیلم هایی که بازی کردن باعث شدن لحظات خوبی داشته باشیم اما به نظر من این اصلا دلیل نمی شه که خودشون رو برتر از مردم بدونن... 

نمونه ی عینی این خودشیفتگی مزمن رو میشه تو همین برنامه ی گپ رامبد جوان که از شبکه آی فیلم پخش میشه دید! 

توی هر دقیقه ی این برنامه مخاطب مجبوره هزار بار این جملات رو بشنوه که " ما بازیگرا خیلی زحمت می کشیم" ، "ما بازیگرا خیلی خاصیم"، "ما بازیگرا داریم از جونمون برای کارمون میذاریم"، ما بازیگرا ال ایم!!! ما بازیگرا بل ایم!!! و حرفایی از همین دست!!! 

انگار بقیه ی آدمایی که کار می کنن رو با تخت طلا میبرن و توی محل کار هم یه سره یکی نشسته بادشون می زنه و بعدش هم با همون تخت طلا برشون می گردونن خونه!!!تازه خونه شون هم یه جاییه تو مایه های یه قصر!!!تازه کاری هم که بقیه می کنن اصلا به اندازه ی کارهای بازیگرا مهم نیست!!! 

من موندم کی اولین بار بازیگری رو بعد از معدن دومین شغل سخت دنیا اعلام کرد و کی اولین بار این جمله رو به بازیگرای ایرانی یاد داد!!! 

اگر بازیگرها با این دستمزدهای قشنگی که میگیرن کارشون سخته پس اون کارگری که از صبح تا شب تو سرما و گرما کار میکنه و آخر سر هم با کلی قرض و وام و... بازم هشتش گروی نهشه باید چی بگه؟؟؟!!!! یا مثلا پزشکی که هر روز با صدتا بیمار باید سر و کله بزنه و جون آدما دستشه تو این معادله ارزش کارش کمتر از بازیگراست؟؟؟ 

از بین شغل های مختلف اگر یه روز مثلا رفتگرا یا کارگرا یا مهندسا یا دکترا یا راننده ها یا استادای دانشگاه یا شاغلین هر شغل دیگه ای اعتصاب کنن و فقط یه روز کار نکنن نظم همه چیز و همه جا به هم می خوره اما بازیگرا اگر یه سال هم کار نکنن هیچ اتفاق خاصی نمی فته!!! 

فکر کنم به خاطر همین بی اهمیتی کارشونه که انقدر اصرار دارن بگن ما خیلی خاصیم 

اگرنه که "مشک آن است که خود ببوید نه آن که عطار هی بگوید...هی بگوید...هی بگوید..." 

خلاصه این که این برنامه ی گپ خیلی خیلی دیگه شورش رو درآورده.... 

پ.ن1: اون "البته بعضیاشون" رو اون بالا واسه این نوشتم که واقعا یه سریشون خوبن!!!مثلا یادمه چندسال پیش جمشید مشایخی توی یه برنامه ی تلویزیونی اومده بود و وقتی مجری استاد خطابش کرد گفت چرا به من میگین استاد...من کسی نیستم و هرچی دارم از همین مردم دارم و حرفایی از همین جنس!!با این که لقب استاد واقعا برازندشه... اما این بازیگرای "جوان" خیلی خیلی ادعاشون زیاده!!! 

خیلی حرف زدم دیگه 

فعلا بای

روز مادر...

خیلی از آدما شاید توی زندگیشون عاشق شدن رو تجربه کرده باشن 

اغلب هم اینجوری توصیفش میکنن که وقتی عاشق کسی بشی 

همین که میبینیش دلت هری میریزه و به نفس نفس میفتی...نا خودآگاه لبخند میزنی...دمای بدنت میره بالا...قلبت تند تند میزنه...دوست داری فقط طرفت رو نگاه کنی...وقتی نگاهش می کنی بهت حس خوبی میده...دوست داری یه بهونه ای پیدا بشه که حتی شده دو سه کلمه باهاش حرف بزنی...دوست نداری ناراحتش کنی...فکر می کنی هیچ کدوم از رفتاراش ناراحتت نمی کنه یا این که می تونی خیلی راحت ببخشیش...خیلی وقتا بهش فکر می کنی و شاید با خیالش زندگی می کنی...تو یه کلام عاشقشی...   

روز مادر مبارک

اما... 

اما کنار همین آدمای عاشق...کنار خود من...کنار خود تو...کسایی زندگی می کنن که هر روز می بینیشون اما دلت نمیریزه... شاید در طول روز ۵ دقیقه هم بهشون فکر نکنی...وقتی میبینیشون نه ناخودآگاه لبخند می زنی...نه رنگ به رنگ میشی و نه ضربان قلبت تند میشه...شاید با خیلی از رفتارات خیلی راحت ناراحتش کنی...یا با یه حرف ساده ازش دلخور بشی...دنبال بهونه میگردی تا از حرف زدن باهاش طفره بری و شاید خیلی وقتا که باهات صحبت میکنه حواست و فکرت جای دیگه ست... شاید پیش همونیه که قسمت قبلی گفتم... رفتارت باهاش مثل یه آدم معمولیه... خیلی معمولی...  

اما همین آدم معمولی اگر یهو یه چند روز نباشه حس میکنی یه چیزی کمه...حوصله ی هیچ کاری نداری... کلافه ای اما نمی دونی چته... بازم نمیشینی یه گوشه تا بهش فکر کنی اما همه ش فکر می کنی یه چیزی گم کردی... احساس می کنی توی قلبت یه جایی خالی شده... نمیشینی یه گوشه از دلتنگی گریه کنی اما مدام به ساعت نگاه می کنی تا ببینی کی این چند روزی که قراره نباشه تموم میشه... خلاصه این که حسابی از نبودن این آدم معمولی ناراحتی... اینجا می تونی بگی که تو عاشق این آدم نیستی اما دوستش داری... این آدم شاید همین الآن که داری این مطلب رو می خونی یه جایی همین دور و بر باشه... این آدمی که ازش حرف زدم اسمش... اسمش... 

  

روز مادر مبارک 

 

بی ربط :( :(

به باختت عادت ندارم...  

به خصوص تو الکلاسیکو... 

فدای سر شماره 10 دوست داشتنیت... 

درد و بلاش بخوره تو سر اون نفرت انگیز زشت 

 

 

 تو شاه شطرنجی!!!


پ.ن:

امروز کلا روز جالبی نبود... 

خوشحالم که تموم شد...

پنجره

میشه این دفعه یه سوال جدی بپرسم؟؟؟ 

میشه لطف کنید و به سوال جدیم جدی جواب بدین؟؟؟ 

فکر کنید تو خونه تون نشستین و دارین زندگی تون رو می کنید... 

یه زندگی واقعی با تمام تلخی ها و شیرینی هاش... 

یه زندگی واقعی که خیلی چیزاشو دوست دارین و خیلی چیزاشو هم دوست ندارین... 

بعد....یه دفعه یه نفر بدون خبر...بدون دعوت... اصلا همینجور یهویی از پنجره میاد تو خونه و میگه:دیگه این مدلی که تا امروز زندگی کردی زندگی نکن و مدلی که من می گم زندگی کن... 

یه زندگی که ممکنه مشکلات فعلی رو حل کنه اما بازم میتونه یه سری مشکلات داشته باشه... یه زندگی که بازم یه زندگی واقعیه نه یه زندگی خیالی... 

حالا با این توضیحات...حرفش رو قبول می کنید؟؟؟ 

اگر آره چرا؟؟؟ و اگر جوابتون نه ست اگر مجبورتون کنه چی؟؟؟(مثلا با تهدید و ... )

زشیر شتر خوردن و سوسمار عرب را به جایی رسیده ست کار...

چو بخت عرب بر عجم چیره شد                          همی بخت ساسانیان تیره شد

بر آمد ز شاهان جهان رو  قفیز                            نهان شد زر و گشت پیدا پشیز

دگرگونه شد چرخ گردون بچهر                             ز آزادگان پاک ببرید مهر

به ایرانیان زار و گریان شدم                                ز ساسانیان نیز بریان شدم

  دریغ آن سر و تاج و آن مهر وداد                         که خواهد شدن تخت شاهی بباد

کز این پس شکست آید از تازیان                         ستاره نگردد مگر بر زیان

چو با تخت منبر برابر شود                                  همه نام بوبکر و عمر شود

تبه گردد این رنج های دراز                                 نشیبی دراز است پیشش فراز

نه تخت و نه دیهیم بینی نه شهر                        ز اختر همه تازیان راست بهر

ز پیمان بگردند و ز راستی                                 گرامی شود گژی و کاستی

رباید همی این از آن آن از این                            ز نفرین ندانند باز آفرین

نهانی بتر ز آشکارا شود                                   دل مردمان سنگ خارا شود

شود بنده ی بی  هنر شهریار                            نژاد و بزرگی نیاید بکار

به گیتی نماند کسی را وفا                               روان و زبان ها شود پر جفا

از ایران و از ترک و از تازیان                                نژادی پدید آید اندر میان

نه دهقان همه ترک و تازی بود                          سخن ها بکردار بازی بود

نه جشن و نه رامش نه گوهر نه نام                   بکوشش زهر گونه سازند دام

بریزند خون از پی خواسته                                شود روزگار بد آراسته

زیان کسان از پی سود خویش                          بجویند و دین اندر آرند پیش

ز پیشی و بیشی ندارند هوش                         خورش نان کشکین و پشمینه پوش

چو بسیار از این داستان بگذرد                          کسی سوی آزادگان ننگرد

در جای دیگر فردوسی در نامه ای از زبان پور هرمزد شاه به سعد وقاص :

یکی نامه ای بر حریر سفید                              نوشتند و پر بیم و چندی امید

بعنوان بر از پور هرمزد شاه                               جهان پهلوان رستم کینه خواه

سوی سعد وقاص جویند جنگ                          پر از رای و پر دانش و پر درنگ

بمن باز گوی آنکه شاه تو کیست                       چه مردی و آیین و راه تو چیست

بگرد که جوئی همی دستگاه                            برهنه سپهبد برهنه سپاه

به نانی تو سیری و هم گرسنه                          نه پیل و نه تخت و نه بار و بنه

زشیر شتر خوردن و سوسمار                           عرب را به جایی رسیده ست کار

که فر کیانی کند آرزو                                        تفو بر تو ای چرخ گردون تفو

شما را به دیده درون شرم نیست                      ز راه خرد مهر و آزرم نیست

بدین چهر و این مهر و این راه و خوی                   همی تخت و تاج آیدت آرزوی

جهان گر باندازه جوئی همی                             سخن بر گزافه نگوئی همی

سخنگوی مردی بر ما فرست                             جهاندیده و گرد دانا فرست

بدان تا بگوید که رای تو چیست                          به تخت کیان رهنمای تو کیست