عکس های به یادماندنی

یکی بود یکی نبود کور بشه چشم حسود

عکس های به یادماندنی

یکی بود یکی نبود کور بشه چشم حسود

من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود...

بعضی وقتا آدم از بعضی چیزا خاطره ی خیلی خوبی داره... 

خاطره ای که خیلی ساده ست اما خیلی دوست داشتنیه... 

بار اولی که این شعر رو شنیدم خیلی به دلم نشست و به خاطر همین خاطره ی خیلی قشنگی ازش دارم... 

خیلی قشنگه... 

 

ای ساربان آهسته ران کآرام جانم می‌رود

وآن دل که با خود داشتم با دلستانم می‌رود

من مانده‌ام مهجور از او بیچاره و رنجور از او

گویی که نیشی دور از او در استخوانم می‌رود

گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون

پنهان نمی‌ماند که خون بر آستانم می‌رود

محمل بدار ای ساربان تندی مکن با کاروان

کز عشق آن سرو روان گویی روانم می‌رود

او می‌رود دامن کشان من زهر تنهایی چشان

دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم می‌رود

برگشت یار سرکشم بگذاشت عیش ناخوشم

چون مجمری پرآتشم کز سر دخانم می‌رود

با آن همه بیداد او وین عهد بی‌بنیاد او

در سینه دارم یاد او یا بر زبانم می‌رود

بازآی و بر چشمم نشین ای دلستان نازنین

کآشوب و فریاد از زمین بر آسمانم می‌رود

شب تا سحر می‌نغنوم و اندرز کس می‌نشنوم

وین ره نه قاصد می‌روم کز کف عنانم می‌رود

گفتم بگریم تا ابل چون خر فروماند به گل

وین نیز نتوانم که دل با کاروانم می‌رود

صبر از وصال یار من برگشتن از دلدار من

گر چه نباشد کار من هم کار از آنم می‌رود

در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن

من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می‌رود

سعدی فغان از دست ما لایق نبود ای بی‌وفا

طاقت نمیارم جفا کار از فغانم می‌رود

نظرات 2 + ارسال نظر
سارای پنج‌شنبه 11 خرداد 1391 ساعت 09:21

شعر قشنگیه!

اوهوم
خیلی دوستش دارم

نفس پنج‌شنبه 11 خرداد 1391 ساعت 02:51 http://princess91.blogsky.com/

جالبه منم یه مدت بعضی از شعرها یا جملاتی که دوسشون داشتم رو تو یه دفتر مینوشتم وقتی الان میرم سراغشون اون خاطرات برام زنده میشه

خیلی کار جالبیه منم یکی از این دفترا دارم که از دوره ی ابتدایی توش شعرایی که دوست داشتمو نوشتم تا دبیرستان الآن همه جور شعری داره از آقا پلیسه زرنگه گرفته تا شعرای فروغ فرخزاد و مریم حیدر زادهالآن که میبینمشون میرم تو عالم بچگی

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد