عکس های به یادماندنی

یکی بود یکی نبود کور بشه چشم حسود

عکس های به یادماندنی

یکی بود یکی نبود کور بشه چشم حسود

قصه...

یکی بود یکی نبود 

زیر گنبد کبود غیر از خدا هیچکس نبود 

تا این که میلیاردها سال بعد از طی شدن پروسه ی خلقت و بحث های پیرامون اون قضیه یه گوشه ی دنیا توی یه شهر شلوغ چند تا دختر زندگی می کردن...

این دخترا اصلا شبیه دخترای هم دوره ی خودشون نبودن واسه همین میشد گفت خیلی خیلی دخترای خوبی بودن... 

این دخترای خوب سالها توی یه شهر زندگی می کردن و هر کدوم کنار خانواده و دوستای خوبشون بودن اما هم دیگه رو نمی شناختن 

تا این که دست روزگار کاری کرد که اونا همه شون یه جایی جمع بشن و گروه مخوفی به اسم mzghh رو تشکیل بدن... 

شاید تو نگاه اول هر کی این 5 نفر رو با هم می دید با خودش می گفت :«اینا با هم دوست بشن!!عمراااااااااااااا» 

اما خوب این اتفاق افتاد و از بین یه جمع حدودا 40-45 نفره این 5 نفر با هم بُر خوردن و  یه گروه شدن... 

البته بعد از حدود 4-5 ماه نفر ششم این جمع هم اضافه شد...حالا شاید اسم اون گروه مخوف بشه mzghah البته یکی از اعضای این گروه به شدت دوست داره گروه به haghmz تغییر نام بده... 

حالا بد نیست یه کم با اعضای این گروه که به مرور زمان به اعضای یه خانواده تبدیل شدن بیشتر آشنا بشیم: 

h : یه جورایی بزرگ خاندان به حساب میاد. خانوم، منطقی،جدی،به وقتش شوخ،خوش اخلاق، مهربون و کارایی که انجام میده کاملا متناسب سنشه....ضمن این که سلیقه ی خیلی خاصی داره به خاطر همین سلیقه ی خاصش هم گاهی پیش میاد که یه چیزی که به نظرت خیلی خوشگله رو با ذوق و شوق فراوان نشونش میدی و بعد از چند ثانیه به این نتیجه می رسی که اه این چه چیز ضایعی بود من واسه چی از این خوشم میومدالبته این حالت در صورت حضور بعضی اعضای دیگه ممکنه پیش نیادحالا با این اعضا هم آشنا میشین... 

a : از لحاظ رده بندی خانوادگی هم سطح با نفر قبلی به حساب میاد و میشه به عنوان دومین و آخرین فرد منطقی گروه ازش یاد کردبه شدت خانوم، کــــــــــــــــــم حرف، ساکت و آروم، وظیفه ش بیشتر مراقبت از یکی دیگه از اعضای گروهه که به وقتش بهش میرسیم،البته من می گم کم حرفه اما درستش اینه که مشکل کم آبیه شاید 

g : خوب این خانوم در رده ی سوم رده بندی خانوادگی قرار داره...دو نفر قبلی رده ی اول رو داشتند و البته باید این اصل رو به یاد داشته باشید که این خانواده در رده های زوجه که رشد می کنه و شکوفا میشه...و رده های فرد یه جورایی آدمو یاد گازهای نجیب با بی میل میندازن..خوب از بحث اصلی دور نشیم و بریم سراغ خانوم رده سوم...اولش که میبینی فکر می کنی با یه رده یکی طرفی...خانوم،جدی و... اما بعد از حدود 3 روز می بینی که خانوم،مهربون و خوش اخلاقه اما جدی... کلا همیشه خوش حال و خندانه و مقاومت ناچیزی داره جوری که میشه ازش صرف نظر کرد...نمی دونم سلیقه ش خاصه یا نه چون به خاطر همون مقاومتی که گفتم خیلی زود با سلیقه ی بقیه هماهنگ میشه....به جز نپیچوندن کلاس تو بقیه ی کارها پایه ست این رو هم باید بگم که این عضو در اثر معاشرت با رده زوجی ها و به خاطر همون مقاومت یاد شده داره خاصیت های رده فردی خودش رو از دست میده...آخ آخ گفتم خاصیت یاد یه چیز خیلی مهم افتادم اونم خاصیت خاصیه که این عضو داره...خاصیت وارونگی...مثلا در حالی که حتی یک درصد هم احتمال نمی دین که کلاس کنسل شه فقط کافیه این عضو به طور کاملا اتفاقی بگه: عمرا کلاس کنسل بشه...اون وقت شما میتونید با خیال راحت وسایلتون رو جمع کنید و برید خونه چون صد در صد کلاس مذکور کنسله این خاصیت گاهی مورد سوء استفاده ی یکی از اعضای گروه قرار می گیره(البته حسن استفاده ست بیشتر)، میتونید هرچی دلتون می خواد اذیتش کنید چون نمی دونم چرا هیچ واکنشی نشون نمیدهاگر از چیزی خوشش نیاد هم به روت نمیاره...

h :یه رده دومی، یه رده ی زوجی واقعی،خانوم ،خوش اخلاق،خوش خنده،شیک پوش، خوشگل با کلی ناز و ادا،تحت نظارت همیشگی اعضای رده یکی(البته با توجه به خصوصیات ذکر شده یه کم لازمه دیگه)،بعضی وقتا میشه با این خانوم خوش سلیقه رفت خرید اما یه دفعه میبینید این فروشنده ای که همیشه انقدر کم حرف بود که حتی قیمت اجناس رو هم به زحمت می گفت امروز چه خوش سر زبون شده و درباره ی تک تک ویژگی های تمام اجناس با حوصله و اشتیاق توضیح میده این عضو از اعضاییه که به شدت باید در مناطق کم آب باشه چون در صورت حضور در مناطق پر آب به شدت شناگر قابلی خواهد بود 

m :خوب نوبت میرسه به یک عضو خیلی خاص یه رده دومی...طبق گفته ی محققان این عضو از مقدار زیادی مغز و مقدار کمی بقیه تشکیل شده...فوق العاده دوست داشتنی،با نمک، یه وقتایی مثل یه بچه ی دو ساله شیرین میشه...یه وقتایی هم یه مدل دیگه ای شیرین میشه جوری که سایرین فرهاد میشنلازمه بگم این عضو مثل دوزیستان عمل می کنه و اصلا فرقی نداره که در محیط آب وجود داره یا نه این خانوم کار خودشو می کنه، به شدت شیطون...مهربون...اما یه وقتایی هم لجباز...سلیقه ی خاصی داره طوری که کافیه یه چیزی رو ببینه تا در کسری از ثانیه ازش خوشش بیاد و بخرهایشون همون کسیه که گفتم حضورش می تونه باعث بشه سلیقه ی نفر اول نظرت رو تغییر نده....مقاومتش هم مثل رئوستا متغیره یه وقتایی به بی نهایت میل می کنه یه وقتایی به صفر و البته حد وسط ندارهمتخصص در زمینه ی اذیت کردن...البته در هنگامی که داره اذیتت می کنه یاد یه بچه ی شیطون دو ساله میوفتی که هرچی اذیت کنه دلت نمیاد دعواش کنی...اما یه وقتایی اشکت در میاد 

z :رده چهارمی و البته یه رده زوجی اصیل، همواره پایه ی نپیچوندن کلاس....بقیه شو هم من دیگه خسته شدم بقیه بگن 

خوب این ویژگی ها رو یادتون باشه...اگر طبق قانون وارونگی که اون بالا گفتم همه شون وارونه نشه بعدا داستان هایی رو از این گروه می خونید...

استاد عزیز دل...

تا حالا دقت کردین هر استادی که اول ترم نیشش تا بنا گوش بازه، آخر ترم اشک شما رو در میاره؟ 

ما این ترم یکیشون رو داریم 

خدا آخر ترم رو به خیر بگذرونه

حقایـقی جالب از زنـدگی آلبـرت اینـشتیـن

همه ی ما می دانیم که اینشتین این فرمول E=mc2 را کشف کرد. اما واقعیت آن است که چیزهای کمی در مورد زندگی خصوصی اش می دانیم. پس خودتان را با مرور این هشت مورد شگفت زده کنید!
1. او با سر بزرگ متولد شد
وقتی اینشتین به دنیا آمد خیلی چاق بود و سرش خیلی بزرگ تا آن جایی که مادر وی تصور می کرد فرزندش ناقص است اما بعد از چند ماه سر و بدن او به اندازه های طبیعی بازگشت.
2. حافظه اش به خوبی آنچه تصور می شود نبود
مطمئنا اینشتین توانسته کتاب های مملو از فرمول و قوانین را حفظ کند اما برای به یاد آوری چیزهای معمولی واقعا حافظه ی ضعیفی داشته است. او یکی از بدترین اشخاص در به یاد آوردن سالروز تولد عزیزان بود و عذر و بهانه اش برای این فراموش کاری مختص دانستن تاریخ تولد برای بچه های کوچک بود.
3. او از داستان های علمی، تخیلی متنفر بود
اینشتین از داستان های تخیلی بیزار بود زیرا احساس می کرد آنها باعث تغییر درک عامه مردم از علم می شوند و در عوض به آنها توهم باطلی از چیزهایی که حقیقتا نمی توانند اتفاق بیفتند میدهد. او می گفت:(من هرگز در مورد آینده فکر نمی کنم زیرا به زودی می آید.)


 


 

7. الهام گر او یک قطب نما بود
اینشتین در دوران نوجوانی یک قطب نما به عنوان هدیه تولد از پدرش دریافت کرده بود. وقتی او طرز کار قطب نما را مشاهده می نمود سعی می کرد طرز کار آن را درک کند. او بعد از انجام این کار بسیار شگفت زده شد. بنابراین تصمیم گرفت علت نیروهای مختلف در طبیعت را درک کند.
8. راز نهفته در نبوغ او
بعد از مرگ اینشتین در سال 1995 مغر او توسط توماس تولتزهاروی برای تحقیقات برداشته شد. هاروی تکه هایی از مغز اینشتین را برای دانشمندان مختلف در سراسر جهان فرستاد از این مطالعات دریافت می شود که مغز اینشتین در مقایسه با میانگین متوسط انسان ها مقدار بسیار زیادی سلولهای گلیال که مسئول ساخت اطلاعات هستند داشته است. همچنین مغز وی مقدار کمی چین خوردگی حقیقی موسوم به شیار سیلیسیوس داشته که این مسئله امکان ارتباط آسانتر سلولهای عصبی را با یکدیگر فراهم می سازد. علاوه بر اینها مغز وی دارای تراکم و چگالی زیادی بوده و همین طور قطعه اهیانه پایینی توانایی همکاری بیشتری با بخش تجزیه و تحلیل ریاضیات را داشته است.


4. او در آزمون ورودی دانشگاه رد شد
در سال 1895 در سن 17 سالگی اینشتین که قطعا یکی از بزرگترین نوابغی است که تاکنون متولد شده در آزمون ورودی دانشگاه فدرال پلی تکنیک سوئیس رد شد. در واقع او بخش علوم و ریاضیات را پشت سرگذاشت اما در بخش های باقی مانده مثل تاریخ و جغرافی رد شد. وقتی بعد ها از او در این رابطه سوال شد گفت:(آنها بی نهایت کسل کننده بودند و او تمایلی برای پاسخ دادن به این سوالات را در خود احساس نمی کرد.)
5. علاقه ای به پوشیدن جوراب نداشت
اینشتین در سنین جوانی یافته بود که شصت پا باعث ایجاد سوراخ در جوراب می شود. سپس تصمیم گرفت که دیگر جوراب به پا نکند و این عادت تا زمان مرگش ادامه داشت.
6. او فقط یک بار رانندگی کرد
اینشتین برای رفتن به سخنرانی ها و تدریس در دانشگاه از راننده مورد اطمینان خود کمک می گرفت. راننده وی نه تنها ماشین او را هدایت می کرد بلکه همیشه در طول سخنرانی ها در میان شنوندگان حضور داشت. یک روز اینشتین در حالی که در راه دانشگاه بود با صدای بلند در ماشین پرسید: چه کسی احساس خستگی می کند؟ راننده اش پیشنهاد داد که آنها جایشان را عوض کنند و او جای اینشتین سخنرانی کند چرا که اینشتین تنها در یک دانشگاه استاد بود و در دانشگاهی که سخنرانی داشت کسی او را نمی شناخت و طبعا نمی توانستند او را از راننده اصلی تشخیص دهند قبول کرد. اما کمی تردید در مورد اینکه اگر پس از سخنرانی سوالات سختی از وی بپرسند او چه میکند در درونش داشت. به هر حال سخنرانی به نحوی عالی انجام شد ولی تصور اینشتین درست از آب درامد. دانشجویان در پایان سخنرانی شروع به مطرح کردن سوالات خود کردند. در این حین راننده باهوش گفت: سوالات به قدری ساده هستند که حتی راننده من نیز می تواند به آنها پاسخ دهد. سپس اینشتین از میان حضار برخواست و به راحتی به سوالات پاسخ داد به حدی که باعث شگفتی حضار شد.

فقط خانمها؛ نگاه کردن آقایان ممنوع!

در ایستگاه اتوبوسی در لندن بیلبوردی نصب شده که فقط اگر یک زن روبروی آن بایستد، ویدئوی تبلیغاتی جمع کمک‌های مالی برای آموزش زنان نمایش داده می‌شود. اما مردان فقط می‌توانند لینک وب‌سایت مربوطه را ببینند.  

 

وسوسه طراحی تبلیغات هوشمند،‌ دنیای فناوری و تبلیغات را فرا گرفته است. تبلیغات هوشمند قرار است مخاطب خود را شناسایی کنند و به نیازها و علائق خاص او پاسخ دهند. حالا، شاید در اندک زمانی قبل از این که فناوری شناسایی چهره پا به عرصه طراحی تبلیغات بگذارد، نسل تازه‌ای از تبلیغات قرار است در خیابان‌ها ارائه شوند که جنسیت عابر را تشخیص می‌دهند.

به گزارش دیسکاوری، در لندن، تبلیغاتی که در ایستگاه‌های اتوبوس ارائه می‌شوند،‌ قرار است زن‌ها را تشخیص بدهند تا آن‌ها را به کمک‌های مالی به پلن یو.کی تشویق کنند. پلن یو.کی نام یک موسسه غیرانتفاعی است که امیدوار است بتواند از پول‌هایی که جمع می‌کند برای آموزش زنانی که در کشورهای جهان سوم زندگی می‌کنند، بهره بگیرد.

به نوشته خبر آنلاین، این بیلبورد به یک دوربین مجهز است که هر کسی را که از کنار آن عبور می‌کند، اسکن می‌کند. اگر یک زن بایستد و بخواهد بیلبورد را بخواند، یک ویدئوی 40 ثانیه‌ای برایش پخش می‌شود. نصب این بیلبورد تبلیغاتی برای مدت دو هفته 30 هزار پوند معادل 47.598 دلار هزینه دارد و میزان دقت آن 90 درصد است. اما اگر یک مرد بخواهد بیلبورد را بخواند، تنها لینک وب‌سایت تبلیغ‌کننده را می‌بیند. خود موسسه در مورد این که چرا به مردان ویدئو نشان داده نمی‌شود می‌گوید: «به آن‌ها ویدئو را نشان نمی‌دهیم تا به آن‌ها از این که دور بودن از انتخاب‌های اولیه چه مزه‌ای دارد، دیدی بدهیم.»
اگر شما یک مرد باشید که امکان آموزش برای همگان را جدی می‌گیرد، ممکن است این کار باعث ناراحتی‌تان شود. دیدگاهی که پلن یو.کی در پیش گرفته در واقع یک ریسک است و تنها زمان مشخص می‌کند که آیا این دیدگاه برای جمع‌آوری اعانه‌های مردمی مثبت است یا نه.

شیخ و عرب بیابان گرد

شیخ و مریدان در بیابان ،عربی را سوار بر شتر بدیدند ، شیخ جهت اسکول نمودن وی از او پرسید: آیا این شتر است؟ 

مرد عرب کمی سرخ و کبود شد و در جا در گذشت! 

جمله همه مریدان واله و حیران گشتندی و از شیخ علت را جویا شدندی. 

شیخ فرمود: همانا جهت تلفظ " پـَ نـَ پـَ " بر خود فشار آورد و هلاک شد!

تست روانشناسی شخصیت جدید

به این تست شک نکنید. این آخرین و استانداردترین تست شخصیت شناسى است که این روزها در اروپا بین روانشناسان در جریان است. پاسخهایش هم اصلاً کار دشوارى نیست. کافى است کمى به خودتان رجوع کنید. یک کاغذ و قلم هم کنار دستتان باشد که بتوانید امتیازهایى که گرفته اید را جمع بزنید. حاضرید؟ پس شروع کنید: 

۱) چه موقع از روز بهترین و آرام ترین احساس را دارید؟ 

الف)صبح 

ب) عصر و غروب 

ج ) شب  

۲) معمولاً چگونه راه مى روید؟ 

الف ) نسبتاً سریع، با قدم هاى بلند 

ب) نسبتاً سریع، با قدمهاى کوتاه ولى تند و پشت سر هم 

ج ) آهسته تر، با سرى صاف روبرو 

د ) آهسته و سربه زیر 

ه) خیلى آهسته 

۳) وقتى با دیگران صحبت مى کنید؛ 

الف ) مى ایستید و دست به سینه حرف مى زنید  

ب) دستها را در هم قلاب مى کنید  

ج ) یک یا هر دو دست را در پهلو مى گذارید  

د ) دست به شخصى که با او صحبت مى کنید، مى زنید 

ه) با گوش خود بازى مى کنید، به چانه تان دست مى زنید یا موهایتان را صاف مى کنید  

۴) وقتى آرام هستید، چگونه مى نشینید؟ 

الف) زانوها خم و پاها تقریباً کنار هم  

ب) چهارزانو 

ج ) پاى صاف و دراز به بیرون 

د ) یک پا زیر دیگرى خم  

۵) وقتى چیزى واقعاً براى شما جالب است، چگونه واکنش نشان مى دهید؟ 

الف ) خنده اى بلند که نشان دهد چقدر موضوع جالب بوده 

ب ) خنده، اما نه بلند 

ج ) با پوزخند کوچک 

د ) لبخند بزرگ 

ه) لبخند کوچک 

۶) وقتى وارد یک میهمانى یا جمع مى شوید؛ 

الف ) با صداى بلند سلام و حرکتى که همه متوجه شما شوند، وارد مى شوید 

ب ) با صداى آرامتر سلام مى کنید و سریع به دنبال شخصى که مى شناسید، مى گردید 

ج ) در حد امکان آرام وارد مى شوید، سعى مى کنید به نظر سایرین نیایید 

۷) سخت مشغول کارى هستید، بر آن تمرکز دارید، اما ناگهان دلیلى یا شخصى آن را قطع مى کند؛ 

الف ) از وقفه ایجاد شده راضى هستید و از آن استقبال مى کنید 

ب ) بسختى ناراحت مى شوید 

ج) حالتى بینابین این ۲ حالت ایجاد مى شود 

۸) کدامیک از مجموعه رنگ هاى زیر را بیشتر دوست دارید؟ 

الف) قرمز یا نارنجى 

ب) سیاه 

ج) زرد یا آبى کمرنگ 

د) سبز 

ه) آبى تیره یا ارغوانى 

و) سفید 

ز) قهوه اى، خاکسترى، بنفش 

۹) وقتى در رختخواب هستید (در شب) در آخرین لحظات پیش از خواب، در چه حالتى دراز مى کشید؟ 

الف) به پشت 

ب) روى شکم (دمر) 

ج) به پهلو و کمى خم و دایره اى 

د) سر بر روى یک دست 

ه) سر زیر پتو یا ملافه...  

۱۰) آیا شما غالباً خواب مى بینید که: 

الف) از جایى مى افتید. 

ب) مشغول جنگ و دعوا هستید. 

ج) به دنبال کسى یا چیزى هستید. 

د) پرواز مى کنید یا در آب غوطه ورید. 

ه) اصلاً خواب نمى بینید. 

و) معمولاً خواب هاى خوش مى بینید.  

سؤال اول: الف(۲ امتیاز)، ب (۴ امتیاز)، ج (۶ امتیاز)

سؤال دوم: الف (۶امتیاز)، ب (۴ امتیاز)، ج (۷ امتیاز)، د (۲ امتیاز)، ه (۱ امتیاز) 

سؤال سوم: الف (۴ امتیاز)، ب (۲ امتیاز)، ج (۵ امتیاز)، د (۷ امتیاز)، ه (۶ امتیاز) 

سؤال چهارم: الف (۴ امتیاز)، ب (۶ امتیاز)، ج (۲ امتیاز)، د (۱ امتیاز) 

سؤال پنجم: الف (۶ امتیاز)، ب (۴ امتیاز)، ج (۳ امتیاز)، د (۵ امتیاز)، ه (۲ ا متیاز) 

سؤال ششم: الف (۶ امتیاز)، ب (۴ امتیاز)، ج (۲ امتیاز) 

سؤال هفتم: الف (۶ امتیاز)، ب (۲ امتیاز)، ج (۴ امتیاز) 

سؤال هشتم: الف (۶ امتیاز)، ب (۷ امتیاز)، ج (۵امتیاز)، د (۴ امتیاز)، ه (۳ امتیاز) و (۲ امتیاز)، ز (۱ امتیاز) 

سؤال نهم: الف (۷ امتیاز)، ب (۶ امتیاز)، ج (۴ امتیاز)، د (۲ امتیاز)، ه (۱ امتیاز) 

سؤال دهم: الف (۴ امتیاز)، ب (۲ امتیاز)، ج (۳ امتیاز)، د (۵ امتیاز)، ه (۶ امتیاز)، ز (۱ امتیاز) 

 

جواب تست در ادامه مطلب

ادامه مطلب ...

بهترین لحظات زندگی از نگاه چارلی چاپلین

  To fall in love 

عاشق شدن
To laugh until it hurts your stomach 

آنقدر بخندی که دلت درد بگیره.To find mails by the thousands when you return from a
vacation

بعد از اینکه از مسافرت برگشتی ببینی
هزار تا نامه داری
To go for a vacation to some pretty place. 

برای مسافرت به یک جای خوشگل بریTo listen to your favorite song in the radio. 

به آهنگ مورد علاقت از رادیو گوش بدیTo go to bed and to listen while it rains outside. 

به رختخواب بری و به صدای بارش بارون گوش بدیTo leave the Shower and find that
the towel is warm 

از حموم که اومدی بیرون ببینی حو له ات گرمه !To clear your last exam. 

آخرین امتحانت رو پاس کنی 


To receiv e a call from someone, you don't see a
lot, but you want to. 

کسی که معمولا زیاد نمی بینیش ولی دلت
می خواد ببینیش بهت تلفن کنه
To find money in a pant that you haven't used
since last year. 

توی شلواری که تو سال گذشته ازش استفاده
نمی کردی پول پیدا کنی
To laugh at yourself looking at mirror, making
faces. 

برای خودت تو آینه شکلک در بیاری و
بهش بخندی !!!
Calls at midnight that last for hours. 

تلفن نیمه شب داشته باشی که ساعتها هم
طول بکشه
To laugh without a reason. 

بدون دلیل بخندی
 

To accidentally hear somebody say something good
about you. 

بطور تصادفی بشنوی که یک نفر داره
از شما تعریف می کنه
To wake up and realize it is still possible to sleep
for a couple of hours. 

از خواب پاشی و ببینی که چند ساعت دیگه
هم می تونی بخوابی !
To hear a song that makes you remember a special
person. 

آهنگی رو گوش کنی که شخص خاصی رو به یاد شما
می یاره
To be part of a team. 

عضو یک تیم باشیTo watch the sunset from the hill top. 

از بالای تپه به غروب خورشید نگاه کنی 

 

To make new friends. 

دوستای جدید پیدا کنیTo feel butterflies!
In the stomach every time
that you see that person. 

وقتی "اونو" میبینی دلت هری
بریزه پایین !

To pass time with
your best friends. 

لحظات خوبی رو با دوستانت سپری کنیTo see people that you like, feeling happy

کسانی رو که دوستشون داری رو خوشحال ببینیSee an old friend again and to feel that the things
have not changed. 

یه دوست قدیمی رو دوباره ببینید و
ببینید که فرقی نکرده

 

To take an evening walk along the beach. 

عصر که شد کنار ساحل قدم بزنیTo have somebody tell you that he/she loves you. 

یکی رو داشته باشی که بدونید دوستت دارهremembering stupid
things done with stupid friends.
To laugh .......laugh. ........and laugh ...... 

یادت بیاد که دوستای احمقت چه کارهای
احمقانه ای کردند و بخندی
و بخندی و ....... باز هم بخندی
These are the best moments of life.... 

اینها بهترین لحظه‌های زندگی هستند 

Let us learn to cherish them. 

قدرشون رو بدونیم
 

"Life is not a problem to be solved, but a gift to be enjoyed"زندگی یک هدیه است که باید ازش لذت برد
نه مشکلی که باید حلش کرد
چاپلین می گوید :
وقتی
زندگی 100 دلیل برای گریه کردن
به تو نشون میده
تو 1000 دلیل برای خندیدن
به اون نشون بده 

چهار اصل مهم

از زرتشت پرسیدند زندگی خود را بر چه بنا کردی؟

گفت : چهار اصل
1- دانستم رزق مرا دیگری نمیخورد پس آرام شدم
2- دانستم که خدا مرا میبیند پس حیا کردم
3- دانستم که کار مرا دیگری انجام نمی دهد پس تلاش کردم

4- دانستم که پایان کارم مرگ است پس مهیا شدم